- درج شدن (پَمْ بَ / بِ نِ / نَ دَ)
شامل شدن. گنجیدن. (ناظم الاطباء) ، گنجیده شدن و نوشته شدن مطلبی در کتاب یارساله و مانند آن. و رجوع به درج و درج کردن شود
معنی درج شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- درج شدن
شامل شدن، گنجیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
به کار رفتن، مصرف شدن
خرج شدن، سپری شدن،برای مثال بیا تا به از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲ - ۵۹۱)
خرج شدن، سپری شدن،
(بَ پَ دَ)
لغت نامه دهخدا
مصرف شدن. بکار رفتن: و آنرا که زکام بسیار افتد اندر حال تندرستی گرمابه و عرق آوردن سود دارد ازبهر آنکه رطوبتها و بخارها که سبب زکام و نزله است بعرق خرج شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
همچون تاج بر سر قرار گرفتن افسر شدن، موجب زیب و زینت شدن، موجب مباهات و افتخار گردیدن
بسیار گرم شدن، بسیار آزرده شدن، عیب دار شدن معیوب شدن، شهرت یافتن، کهنه بودن مستعمل بودن
بیرون شدن فراجستن بیرون شدن بیرن رفتن (از خانه شهر و غیره)، ترک کردن (اداره موسسه و غیره)
نقصان حرارت یافتن فاقد گرما شدن، مقابل گرم شدن، از کاری دلزده شدن ملول گشتن، مردن
در اصطلاح نظامی، در مشق سربازان، ایستاده چون رونده ای پای برداستن و نهادن
هزینه شدن، صرف شدن
متضاد: عایدی داشتن، درآمد داشتن، دخل داشتن
متضاد: عایدی داشتن، درآمد داشتن، دخل داشتن